طنز

 

               معادلات الاغی

ادامه نوشته

http://دانلود فایل

نقاشی با مداد معمولی

دانلود فایل ">دانلود فایل

تاریخچه شب یلدا

 

آخرین لحظه های پاییزییتون پر از خش خش  آرزوهای قشنگ

یلداتون مبارک

ادامه نوشته

 

تركيب اعداد و حروف

ادامه نوشته

 

 

 

             مدرسه عشق

ادامه نوشته

خیلیا با خیلیاش خاطره دارن!!!واقعا یادش بخیررررررررررررررر

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید
ادامه نوشته

هماهنگی جالب آب و تاب

 

 

پاییز بهاریست که عاشق شده است

ادامه نوشته

جمـلاتی الـهام بخـش برای زنـدگی

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
ادامه نوشته



هرگز زود قضاوت نکنید

ادامه نوشته

پیام تسلیت

 

 

 

ادامه نوشته

اتفاقات کوچک زندگی ...

 

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

ادامه نوشته

لامپ های کم مصرف

 
ادامه نوشته

 

 

عادت هایی که سبب از بین رفتن سلول های مغز می شوند

ادامه نوشته

درد و دل های خدا

سوگند  به  روز  وقتی  نور می گیرد  و به شب  وقتی آرام  می گیرد  که من  نه تو را رها  کرد ه ام و نه با  تو دشمنی کرد ه ام. (ضحی 1-2)   افسوس که هر کس را به تو فرستادم  تا  به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس  30)  و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگر از آن روی گردانیدی.(انعام 4)  و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو  قدرتی نداشته ام(انبیا 87)  و  مرا به مبارزه طلبیدی  و چنان توهم زده شدی که  گمان بردی  خودت بر همه چیز  قدرت   داری. (یونس  24) و این در حالی  بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی   بگیرد نمی توانی از او پس بگیری  (حج 73) پس چون   مشکلات از  بالا  و پایین آمدند و  چشمهایت از وحشت فرورفتند، و قلبت آمد توی گلویت  و تمام  وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان  بردی چه گمان هایی .( احزاب 10)  تا زمین با  آن فراخی بر تو تنگ آمد  پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به  سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربان ترینم در بازگشتن. (توبه 118) وقتی در تاریکی ها  مرا  بزاری خواندی که اگر تو را برهانم  با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما  باز  مرا  با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام  63-64) این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و  رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید  از من ناامید شده ای. (اسرا 83) آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3) غیر از من  خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59) پس کجا می روی؟ (تکویر 26) پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50) چه چیز    جز بخشندگی ام  باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟(انفطار 6)    مرا  به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را  در  آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره  به هم فشرده می کنم تا  قطره ای باران از  خلال آن  ها بیرون آید و به خواست من  به تو اصابت کند تا  تو فقط  لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود  (روم 48) من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را  در خواب به تمامی بازمی ستانم  تا به  آن آرامش  دهم و روز  بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم  و  تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار   ادامه می دهم. (انعام  60)  من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت  می دهم  (قریش 3)  برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگه  با هم باشیم (فجر 28-29)  تا یک بار دیگه  دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)

برداشت آزاد

 
 
 
 
عکس های جالب و دیدنی همراه با توضیح
ادامه نوشته

نامه ای به خدا

آن قدر فقیر بود که شب ها می رفت دور و بر حجره های طلبه ها می گشت و از توی باقیمانده غذاهای آن ها چیزی برای خوردن پیدا می کرد.یک روز به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.

الف:این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه طلبه ای در مدرسه مروی تهران بود و از آن طلبه های فقیر بود. آن قدر فقیر بود که شب ها می رفت دور و بر حجره های طلبه ها می گشت و از توی باقیمانده غذاهای آن ها چیزی برای خوردن پیدا می کرد.یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.
مضمون این نامه :

 
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید، مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) نامه را در مسجد در یک سوراخ قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه!
او نامه را پنجشنبه در مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی
"نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"
ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ،دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:نامه ای که برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند.پس ما باید انجامش دهیم و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود!










شب یلدا

پاپیون روی هندوانه
ادامه نوشته

زیبا ترین عکس سال

 
7r3ibq3oq7si282rn6.jpg

هر چه که میخواهی باش

هر چه میخواهی آرزو کن

هر جایی که میخواهی برو

چون فقط یک بار زندگی می کنی و برای انجام آنچه میخواهی فقط یک شانس داری

خوب است آن قدر شادی داشته باشی که دوست داشتنی باشی و آن قدر غم داشته باشی که انسان باقی بمانی وآن قدر امید داشته باشی که شادمان باشی

شاد ترین مردم لزوما بهترین چیزها را ندارند بلکه از هر چه دارند بهترین استفاده را میکنند

و در آخر سال ها را نشمار،خاطراتت را بشمار